بــه سـلامتـی خودم کـه همون اول مـیـگم
مـا از اونــاشیم کــه :
فـشـن نـیسـتیم..
بابامـون مـاشـیـن شـاسـی بـلنـد نـداره بـیایـم دنـبالـت...
مـارکـ کـفشـمـون دیـگــه آخـرش کـفش مـلیــه...
زیـر ابـروهـامـونـم بـدمـون مـیـاد نـخ کـنیـم کـه دختـر کُـش بـشیـم...
مــارک تـی شـرتـمونـم هـم دیـگـه آخــرش یـا هنـدونـسـت یــا تـمسـاح...
نــداریـم هـرشـب بـبریمـت بیـرون خـرجـت کـنیـم...
ولـــــ ـــــی.!!
وقتــی میـگیــم دوسـتـت داریــم یعنـی:
دوسِـــ ــت داریــم
ولی حیف که..
:: موضوعات مرتبط:
دلنوشته ,
,
:: برچسبها:
اتاق تنهایی, کلبه تنهایی, تنهایی, تنهای تنها, تنها, ساختار دنیا, دنیای کسی, عشقولانه, غمگین, پناهم باش خدا, ساده, دیوانگی, غصه, سکوت, دل من, خیلی سخته, مغرور, مرد واقعی,عشق بی هوس , دیوونه ,
دلنوشته ,
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13